چند ضرب المثل جالب از امثال و حکم دهخدا
نعش تعزیه
گویند مردی مانده و گرسنه به دهی رسید و چون مردمان دیه از اطعام او مضایقت داشتنددعوی کرد که تعزیه خوان است. دهقانان وی را اطعام بردند و بنواختند.چون سیربخورد پرسیدند:درتعزیه نوحه خوانی یا مخالف خوانی کنی؟
گفت: هیچ یک ،کارمن در تعزیه نعش شدن است. نظیر: از آسیا بانگ است.
من نمی خورم اما برای هرکه می کشید کم است!
کودکی برمادر برآشفته و هنگام عشا شکستن، به قهر خفته بود.هرچند اورا به خوردن خواندندامتناع کرد. مادر از ماحضر در ظرفی می کشید تا مگر صباح خوردن خواهد.کودک از زیر چشم می دید سربرداشت و گفت من که نمی خورم اما برای هرکه می کشید کم است.
رفتم شهرکور دیدم همه کور من هم کور
گویند وقتی منجمی خبردادفلن روز بارانی بارد که هرکس قطره ای از آن نوشد دیوانه شود.پادشاه به وزیرامر دادانباری ازآب کردند و درآن استوار ساختندتا با آب باران نیامیزد.باران موعد بیامد و مردمان مملکت ازآن بیاشامیدند و به جملگی دیوانه شدند مگر پادشاه و وزیرکه با آب ذخیره هم چنان عاقل مانده و در اعمال و اقوال دیوانگان به حیرت و اسف می دیدند.عاقبت شاه از مشاهده ی آن اوضاع به جان آمده به وزیر گفت: مرا بیش طاقت نمانده است و نزدیک است تاخود را هلاک سازم.وزیر گفت:هلاک کردن خویش نمی بایدمانیزچون آنان توان شد.گفت از همان آب مانیزمی آشامیم.پادشاه رضا داد و چنین کردند و ازرنج و تعب رستند .نظیر این ضرب المثل...
عملش صالح بود یکسر رفت بهشت
گویند شخصی جنازه ی برادر خویش به یکی از مقابر برد. گورکن گور را در همسایگی آبخانه ای بکند. چون جسد درخاک بنهادند.چاه آبخانه بشکافت ومرده به درون افتاد. مرد فریاد برآوردکه: برادر مرا چه رسید؟گورکن گفت:عملش صالح بود یکسر رفت به بهشت.
نظیر: به دوزخ درافتادم از نردبان(سعدی)