سلام ای روح من! ای نخبه های خاک ایرانم

برای ارجتان اینک قلم را باز می رانم

براین بالیدن وپروازتان در پهنه ی هستی

نه من تنهاکه عرش وفرش می بالد

دعای مادران و خون دلهای پدرباید

شما تا این مسیرنغز راپیوسته پیمایید

دمی که شهپر اندیشه را بگشوده در افلاک

غرور سرکش پرواز راهمواره فهمیدید

دمی  که برفراز قله ی عالم درخشیدید

دمی که درمیان گلشن آمال خندیدید

عقب یک لحظه برگردید

به یادآرید آنان را که برمجد شما درخون خود خفتند

به یادآریدآنان را که خار راهتان را بامژه رُفتند

به یادآرید آنان را که شعرعزت و آزادگی گفتند

نمی گویم رفاه و عافیت هیچ است

نمی گویم غرور و فخر زیبا نیست

نمی گویم نمی آزارد آن قلب رئوفت را

سنان ناسپاسی ها

ولی ایران من این خطه ی پرمهر

به نیروی تو رخشان است

نمی بینی نگاه دردمندان را

نمی بینی درفش دین و ایمان را

نمی بینی شقایق های  الوان را

که باز همتت را باز می خوانند

شگفتا جملگی دانسته و همواره می دانند

که تو فرّ هما دربیشه ی آمال شیرانی

سمندعلم را برشرق و غرب و عرش می رانی

شود مقهور تو دریا و کوه و جنگ و ویرانی

که تو فرزند غیرتمند ایرانی

                                                                                         غلامی دبیرادبیات سمپاد